آرادآراد، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
افراافرا، تا این لحظه: 7 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
فندوقفندوق، تا این لحظه: 6 ماه و 10 روز تو دل مامانشه

میوه های دلم

نصیحت مادرانه

به نام آنكه تو را در يك روز آفتابي با مهرباني به من هديه كرد پسر عزيزتر از جانم سلام بدان كه هميشه اول سلام بعد كلام كه سلام از نام هاي آفريدگارت است مهربانم دلم ميخواهد كلامي با تو سخن بگويم تو كه از نفس براي من واجب تري مي خواهم بگويم از راز و رمز زندگي مي خواهم بگويم كه بايد بداني وبايد بداني كه هر انكه ياد نگيرد زندگي را محكوم به فناست حتي اگر 100 سال زيست كند بايد بداني كه چگونه جاويد بماني ........ خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد مهربان باش حتي با جانوري درنده خو صبور باش و محكم حتي محكمتر از كوه دانا باش و به دنبال دانايي برو با چراغي از ايمان كه اگر اين چر...
12 اسفند 1393

تفریح

سلام گردو.دیروز چون هوا یکمی خوب شده بود با آقاجون و مادرجون رفتیم پارک بابا امان.اینم عکسات بغل آقاجون       مرغابی هایی که نگاهشون میکردی   ...
22 بهمن 1393

خاطره

به نام خدای  مهربان   این روزها آراد دقایق طولانی ای مینشیند.بیشتر اوقات با اسباب بازی هایش مشغول است.برایم ناز میکند و من قربان صدقه اش میروم.هرگاه قلقلکش میدهم برایم از خنده ریسه میرود اما امروز که دختر خاله ام این کار را کرد اصلا نخندید.فهمیدیم که خودش را لوس میکرده و قلقلکی  نیست.مانند مردانی که به بالشت تکیه میکنند روی یک دستش مینشید و یک پایش را روی دیگری میندازد وحرف میزند!بغل دایی احسانش که میرود همش خودش را بالا می اندازد که:مرا به بالا پرت کن و بگیر.دلبندکم کلی شیرین شده.به خاطر وجود او لبخند یک لحظه هم صورتمان را ترک نمیکند     خدایا شکر       ...
16 بهمن 1393

سینه خیز رفتن آراد

سلام فسقلی.تو در 26 دی ماه تونستی سینه خیز بری.تبریک میگم عزیزم .کلی هم منو اذیت میکنی و همه چیزو به هم میریزی,به خاطر تو روزی چندبار خونه رو جارو میکنم تا چیزی دهنت نکنی.در ضمن شروع کردم سرلاک بهت میدم که کلی دوست داری.i love youکوچولو ...
30 دی 1393

خاطره

سلام گل من.این روزا به روروک سواری مسلط شدی,وقتی به مانعی میخوری تغییر جهت میدی.امروز  روروکت گیر کرده بود به لبه قالی نمیتونستی حرکت کنی,یه دفعه به پایین نگاه کردی تا ببینی علتش چیه.اون لحظه میخواستم دولپی قورتت بدم.وقتی یادم میره برات لالایی بخونم خودت شروع میکنی به خوندن و خوابت میبره.برای چند ثانیه میشینی و من کلی ذوق میکنم.هنوز نمیتونی چهاردست وپا بری جلو ولی عقب میری.اونقدر ساکت و فهمیده ای که گاهی بهت میگم آرام!آرام جانم).البته منظورم اینه که الکی گریه نمیکنی وگرنه منتظر اینی که یه چیزی بگیری دستت و بزاری تو دهنت.فقط تحت این شرط که تو روروک خونه رو بگردی و آهنگ گوش کنی  میذاری کارامو انجام بدم!بابایی واست تاب گرفته و تو ک...
22 دی 1393

اولین برف زمستون

  سلام عسلم.امشب بعد چند وقت رفتیم عروسی کلی خوش گذشت. البته تورو نبردیم! چون یه خورده  مریضی و دفعه پیش که با این وضع  رفتیم عروسی من از بس راه رفتم متراژ تالار دستم اومد!!برگشتنی  دیدم  برف همه جارو سفیدپوش کرده,کلی خوشحال شدم چون این اولین برفه. خدارو شکر.این  عکسم چند دقیقه پیش گرفتم     ...
18 دی 1393

نامه ای برای پسرم

پســـرم! پسر ِخوبم میدونم که تو هم یه روزی عاشق میشی. میای وایمیستی جلوی من و بابات و از دخترکی میگی که دوسش داری! ... این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق....! که تو حاصل عشقی پســـرم... مامانت برای تو حرف هایی داره حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت میخوره... عزیزدلم! یک وقتهایی زن ِ رابطه بی حوصله و اخموست. روزهایی میرسه که بهونه میگیره. بدقلقی میکنه و حتی اسمتو صدا میکنه و تو به جای جانم همیشگی میگی: "بله!" و اون میزنه زیر گریه.... زن ها موجودات عجیبی هستند پسرم... موجوداتی که میتونی با محبتت آرومشون کنی و یا با بی توجهیت از پا درش بیاری... باید برای اینجور وقتها آماده باشی. بلد باشی. باید یاد بگیری ک...
10 دی 1393

مرد کوچک مادر

 مرد  کوچک مادر فدای قدو بالایت خوب به حرفهای مادرت گوش کن حرفهایِ شاید تلخ و سنگینیست اما باید از همین بچگی ات برایت بگویم تا در آینده اماده باشی برای مرد شدن تو قرار است مرد خوبی شوی مرد خوب بودن کار سختیست اینکه قوی باشی اما مهربان صدایت پر جذبه باشد اما نه بلند اینکه باید گلیم خودت را از آب بکشی بیرون و مهم تر اینکه باید تکیه گاه باشی عزیز دل مادر تکیه گاه بودن سخت ترین قسمت مردانگیست اول از همه باید تکیه گاه خودت باشی و بعد عشقت... عشق چیز عجیبی نیست حسی است مثل موقع هایی که صدایم میکنی : مادر من میگویم : جان مادر و به همین مقدسیست عاشقی را کم کم خودم یادت می دهم لابه لای حروف الفبا و اع...
29 آذر 1393

بدون عنوان

سلام پرنس من.عزیزم یه عذرخواهی بابت دیر اومدنم به تو و دوستای نی نی وبلاگی بدهکارم.پسرم180درجه میچرخی و یکمی هم جلو میری ولی زیاد نه,هرچی دستت بگیری حتما باید یه بار بچشی فرقی نداره انگشت من یا اسباب بازیات.سر سفره یه جور به غذا نگاه میکنی که یاد گربه شرک میفتم :-)اما هنوز واست زوده,خوابت مث گنجیشک 5دقیقس.نفسم من عاشقتم و یکی از دلایل نفس کشیدنم تویی.دارم کم کم می فهمم مادر شدن یعنی چی.با گوشی اومدم بعدا عکساتو میذارم 
27 آذر 1393