آرادآراد، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
افراافرا، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره
فندوقفندوق، تا این لحظه: 7 ماه و 30 روز تو دل مامانشه

میوه های دلم

اولین برف زمستون

  سلام عسلم.امشب بعد چند وقت رفتیم عروسی کلی خوش گذشت. البته تورو نبردیم! چون یه خورده  مریضی و دفعه پیش که با این وضع  رفتیم عروسی من از بس راه رفتم متراژ تالار دستم اومد!!برگشتنی  دیدم  برف همه جارو سفیدپوش کرده,کلی خوشحال شدم چون این اولین برفه. خدارو شکر.این  عکسم چند دقیقه پیش گرفتم     ...
18 دی 1393

نامه ای برای پسرم

پســـرم! پسر ِخوبم میدونم که تو هم یه روزی عاشق میشی. میای وایمیستی جلوی من و بابات و از دخترکی میگی که دوسش داری! ... این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق....! که تو حاصل عشقی پســـرم... مامانت برای تو حرف هایی داره حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت میخوره... عزیزدلم! یک وقتهایی زن ِ رابطه بی حوصله و اخموست. روزهایی میرسه که بهونه میگیره. بدقلقی میکنه و حتی اسمتو صدا میکنه و تو به جای جانم همیشگی میگی: "بله!" و اون میزنه زیر گریه.... زن ها موجودات عجیبی هستند پسرم... موجوداتی که میتونی با محبتت آرومشون کنی و یا با بی توجهیت از پا درش بیاری... باید برای اینجور وقتها آماده باشی. بلد باشی. باید یاد بگیری ک...
10 دی 1393

مرد کوچک مادر

 مرد  کوچک مادر فدای قدو بالایت خوب به حرفهای مادرت گوش کن حرفهایِ شاید تلخ و سنگینیست اما باید از همین بچگی ات برایت بگویم تا در آینده اماده باشی برای مرد شدن تو قرار است مرد خوبی شوی مرد خوب بودن کار سختیست اینکه قوی باشی اما مهربان صدایت پر جذبه باشد اما نه بلند اینکه باید گلیم خودت را از آب بکشی بیرون و مهم تر اینکه باید تکیه گاه باشی عزیز دل مادر تکیه گاه بودن سخت ترین قسمت مردانگیست اول از همه باید تکیه گاه خودت باشی و بعد عشقت... عشق چیز عجیبی نیست حسی است مثل موقع هایی که صدایم میکنی : مادر من میگویم : جان مادر و به همین مقدسیست عاشقی را کم کم خودم یادت می دهم لابه لای حروف الفبا و اع...
29 آذر 1393

بدون عنوان

سلام پرنس من.عزیزم یه عذرخواهی بابت دیر اومدنم به تو و دوستای نی نی وبلاگی بدهکارم.پسرم180درجه میچرخی و یکمی هم جلو میری ولی زیاد نه,هرچی دستت بگیری حتما باید یه بار بچشی فرقی نداره انگشت من یا اسباب بازیات.سر سفره یه جور به غذا نگاه میکنی که یاد گربه شرک میفتم :-)اما هنوز واست زوده,خوابت مث گنجیشک 5دقیقس.نفسم من عاشقتم و یکی از دلایل نفس کشیدنم تویی.دارم کم کم می فهمم مادر شدن یعنی چی.با گوشی اومدم بعدا عکساتو میذارم 
27 آذر 1393

بدون عنوان

سلام عشق مامان.چندروزبود نت قطع بود نتونستم مطلب بزارم.پسرم چندروزیه هروقت میزاریمت زمین تلاش میکنی غلط بخوری و خیلی وقتا هم موفق میشی وقت ندارم باید برم.عکساتو میزارم اینم عکست در محرم 93 ...
20 آبان 1393

سه ماهگی

سلام عزیز دلم.سه ماهگیت مبارک گلم.سه ماهه که وارد زندگی ما شدی و مث یه بمب زندگی مارو عوض کردی با این تفاوت که به جای آثار منفی تاثیر مثبتی داشتی.با اینکه پسر اخمویی هستی و با هرکی که خوشت نیاد نمیخندی اما تو خونه همیشه توقع داری که باهات حرف بزنیم و تو بخندی و این واسه من که باید کارامو انجام بدم کمی سخته خدارو شکر بابایی درکم میکنه و توقع نداره که ناهارش سروقت آماده باشه (عاشقتم بابایی )راستی یه خاطره:پریشب خونه مادرجون اینا خوابیدم تورو هم بغلم خوابوندم.ساعت3 بیدار شدم که آب بخورم دیدم کنارم نیستی!!کلی ترسیدم.خواستم پاشم که مامانم گفت تکون نخور!تعجبم چندبرابر شد.مامانم پاشد لامپو روشن کرد و من دیدم تو زیر پامی!!خداروشکر تواون تاریکی لگدت ...
6 آبان 1393

اولین سفر!

سلام پسری.عزیزم عمومظاهرت اینا که تو چابهار زندگی میکنن چندروزی مرخصی گرفته و به شهرش اومده.نی نی اونا چهل روز از تو بزرگتره اسمش مهدیه اس.قرار شد با هم بریم روستای بابات اینا.خلاصه باروبندیلمونو بستیمو روز شنبه 1393/7/12 حرکت کردیم اونجا تقریبا دور بود 2ساعت راهه مث فاصله اینجا تا مشهد.روستا یه آرامش خاصی بهم میده که عاشقشم.متاسفانه به خاطر سردی هوا و شما دوتا کوچولوها نتونستیم بریم گردش و همش تو خونه بودیم.با این وجود بازم تو سرما خوردی البته در حد فین فین دماغته.شب اول و دوم کلی گریه کردی طوری که روز بعدش تصمیم گرفتیم برگردیم اما مادربزرگت واست گهواره بست و گذاشتت توش بعدش ساکت شدی.اینم عکست تو گهواره.چه اخمی هم کردی دیروز عقد خا...
17 مهر 1393