آرادآراد، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
افراافرا، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره
فندوقفندوق، تا این لحظه: 7 ماه و 15 روز تو دل مامانشه

میوه های دلم

اولین سفر!

سلام پسری.عزیزم عمومظاهرت اینا که تو چابهار زندگی میکنن چندروزی مرخصی گرفته و به شهرش اومده.نی نی اونا چهل روز از تو بزرگتره اسمش مهدیه اس.قرار شد با هم بریم روستای بابات اینا.خلاصه باروبندیلمونو بستیمو روز شنبه 1393/7/12 حرکت کردیم اونجا تقریبا دور بود 2ساعت راهه مث فاصله اینجا تا مشهد.روستا یه آرامش خاصی بهم میده که عاشقشم.متاسفانه به خاطر سردی هوا و شما دوتا کوچولوها نتونستیم بریم گردش و همش تو خونه بودیم.با این وجود بازم تو سرما خوردی البته در حد فین فین دماغته.شب اول و دوم کلی گریه کردی طوری که روز بعدش تصمیم گرفتیم برگردیم اما مادربزرگت واست گهواره بست و گذاشتت توش بعدش ساکت شدی.اینم عکست تو گهواره.چه اخمی هم کردی دیروز عقد خا...
17 مهر 1393

دو ماهگی

سلام پسر گلم.دوماهگیت مبارک عزیزم جدیدا خیلی بامزه شدی و کارای جالبی میکنی.باهام حرف میزنی و گغ بوو میکنی وصداهای دیگه مث مه,نه,به رو در میاری دیروز میخواستم بهت دارو بدم قبلش پرسیدم عزیزم دارو میخوری؟ خیلی اتفاقی گفتی نههه!با بابایی کلی بهت خندیدیم.امروز بردیمت واکسنتو بزنیم آمپول زن بهداشت نبود یه جای دیگه معرفیم کرد باید ببرمت اونجا.وزن و قدتم اندازه گرفت بازم خوب رشد کردی. الان میفهمم مادر بودن چه حس خوبیه.ممنونم به خاطر اینکه هستی و این حسو بهم میدی وزن:6.100 قد:58 دورسر:39 ...
6 مهر 1393

مرواریدهای پسرم

سلام آرادجونم.این روزا حالم زیاد خوب نیست چون تو سرماخوردی و گوشات درد میکنه.از بس گریه میکنی کلافه میشم و خودخوری میکنم که مسبب این کارم.(البته دلیل اصلیش زن عمو بزرگت بود.رفته بودیم عروسی اونجا کولرو روشن کرده بودن و درست مقابل میز ما بود.تو رو پاهای زن عمو بودی.کلاتو گرفتم سمتش بهش گفتم سرش کن بچم سرما میخوره.گفت نه باد بهش نمیخوره منم خجالت کشیدم اصرار کنم.آخه ناسلامتی سه تا بچه بزرگ کرده)خلاصه مریض شدی اما الحمدالله الان بهتری.دیروز همینطور که داشتی بی وقفه گریه میکردی متوجه اشکهات که از چشات پایین میریخت شدم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و کلی باهات گریه کردم.خداروشکر که بابایی نفهمید.پسرم این بار برای درد جسمی اشک ریختی.امیدوارم هیچوقت...
24 شهريور 1393

چهل روزگی

سلام عزیزم.امروز رفتیم بهداشت واسه چکاپ.ماشالله خوب رشد کردی وزن:5.200 قد:55 دورسر:38 عاشقتم مرد کوچولوی من   ...
15 شهريور 1393

رویدادهای یک ماهگی

سلام مامانی.خواستم کارایی که تو این یه ماه انجام دادی رو برات بگم(البته اونایی که یادم مونده) تو بغل هرکی گریه کنی بذارنت بغل من فورا ساکت میشی(قربونت برم که مامانی رو از اول میشناختی ) بعد از اون باری که غلط خوردی فقط یه بار دیگه غلط خوردی(عیبی نداره هنوز کوشولویی ) درست یه هفتس که نخندیدی و همش گریه میکنی .زخمت هنوز خوب نشده وقتی گریه میکنی یکی صدا در بیاره ساکت میشی و به سمتش میچرخی(موش کوچولوی من) عاشق لالایی و آهنگی.بدون لالایی خوابت نمیبره سرتو راحت بالا نگه میداری و به اطراف میچرخونی وقتی خودتو خیس میکنی یا گرسنه ای یه صدای بغبغو مانند در میاری که من بفهمم(فدات شم که گریه نمیکنی) به شدت از حمام بدت میاد.طوری ک...
11 شهريور 1393

یک ماهگی پسرم

سلام به جوجوی خودم.اول از همه یک ماهگیت مبارک عزیز دلم.امیدوارم عمر طولانی همراه با سلامتی داشته باشی.دوم اینکه شما  امروز مرد شدی.مردونگیت مبارک گل پسری,من که دلم نیومد تو اتاق وایسم و رفتم بیرون واسه همین نتونستم عکس بگیرم.صدای گریتو که میشنیدم تو دلم میگفتم جانم مامانی.اولش مامانم گفت تو نیا اما اگه نمیرفتم پسرم گرسنه میموند چون تو اصلا شیشه نمیگیری.عزیزم زود زود خوب شو.یه دنیا دوست دارم ...
5 شهريور 1393

اولین گردش

سلام قند عسلم.این اولین گردش شما کوچولوی من بود.خدا رو شکر خیلی پسر خوبی هستی و اصلا الکی گریه نمیکنی اونجا هم همینطور بود.( پارک باباامان _ بجنورد)         اینم یه عکس خوشگل از پسرکوچولوم ...
4 شهريور 1393

ماجرای سردرد مامان

سلام پسر خوشگلم.چند روز بود که سردرد شدید داشتم یعنی دقیقا از شش روزگی شما.همون روز رفتم درمونگاه فشارمو که گرفت گفت فشارت هفته و واسم سرم نوشت که زدم.از اون موقع به بعد فشار سنج داییم اینا رو آوردیم که هر موقع فشارم رفت پایین برم سرم وصل کنم.خلاصه از اون موقع به بعد هروقت فشارمو میگرفتم یا 12 بود یا 11.خیلی که میومد پایین میشد9. 18روزه بودی که دوباره دچار سردرد خیلی بدی شدم قبلش با فشار سنج فشارمو گرفتم 11 بود ولی دوباره رفتم درمونگاه فشارم شده بود6مشخص شد که اصلا فشارسنج خراب بوده. دوباره سرم و آمپول و دارو نوشت.روز بعدش دختر خالم راحله زنگ زد و به مامانم گفت که ببرش پیش یه متخصص و واسش دعا بگیر.شاید چشم خورده.بعداز ظهرش  دوباره سردرد...
28 مرداد 1393

عکس های نوزادی

  اینم عکس های  آراد اینجا 1روزه بودی   اینجا 10روزه بودی.بهت پستونک دادم یکم مک زدی,دیدی هیچ مزه ای نمیده دادی بیرون(شکموی من) بعدش هرچی گذاشتم دهنت اخم میکردی و تفش میکردی.این اولین وآخرین عکس با پستونک شماست   پسرم قهر کرده کاری که همیشه بعد از خواب انجام میدی و عکس های بعدی ...       ...
20 مرداد 1393

لحظات شیرین

سلام گل پسري.الان که دارم اينو مينويسم تو مث يه فرشته معصوم تو گهواره خوابيدي.قربونت برم ماماني من فرزند آخر خونواده هستم و به اين دليل هيچوقت بعد خودم بچه نديدم که بدونم کي ميخنده,ميشينه و... اما تو هر وقت کاری انجام دادی مینویسم.امروز دوتا اتفاق مهم افتاد اول اینکه صبح وقتی مادرجون بغلت کرده بود و داشت قربون صدقت میرفت برای اولین بار با هوشیاری کامل خندیدی اونم سه بار.قبلا فقط تو خواب میخندیدی.منو مادرجون کلی ذوق کردیم دوم اینکه ظهر وقتی گذاشتمت رو تشکت تو یه تکونی به خودت دادی و غلط خوردی روی شکمت.بازم کلی ذوق کردم پسر گلم در 12 روزگی هم خندید هم غلط خورد.خدایا شکرت به خاطر فرشته کوچولوم ...
18 مرداد 1393